آغاز سخن: ماييم در آن وقت كه ما هيچ نمانيم بستيم دهان خود و باقي غزل را آن وقت كه پا نيست شود، پاي دوانيم آن وقت بگوييم كه ما بسته دهانيم[1] سخن خود را با شعر آغاز كردم چرا كه هيچ چيز در مورد موسيقي گوياتر از شعر نيست و خود شعر گوياتر از هر چيز ديگر. توضيح و تفسير كار غافلان است و نه عاشقان. عشق دليل بر نمي دارد و موسيقي عشق است. محافل ادبي كشتارگاه اشعارند، جاييكه ابيات به فعل و فاعل و مفعول تجزيه ميشوند، شعر را بايد جذب كرد، بايد سر كشيد، تحليل كار غافلان است. و ...
آغاز سخن: ماييم در آن وقت كه ما هيچ نمانيم بستيم دهان خود و باقي غزل را آن وقت كه پا نيست شود، پاي دوانيم آن وقت بگوييم كه ما بسته دهانيم[1] سخن خود را با شعر آغاز كردم چرا كه هيچ چيز در مورد موسيقي گوياتر از شعر نيست و خود شعر گوياتر از هر چيز ديگر. توضيح و تفسير كار غافلان است و نه عاشقان. عشق دليل بر نمي دارد و موسيقي عشق است. محافل ادبي كشتارگاه اشعارند، جاييكه ابيات به فعل و فاعل و مفعول تجزيه ميشوند، شعر را بايد جذب كرد، بايد سر كشيد، تحليل كار غافلان است. و ...